دارندۀ میمنه. محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنۀ لشکر و جناح راست سپاه. فرمانده جناح راست لشکر: ورا میمنه دار گردوی بود که گرد و دلیر و جهانجوی بود. فردوسی
دارندۀ میمنه. محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنۀ لشکر و جناح راست سپاه. فرمانده جناح راست لشکر: ورا میمنه دار گردوی بود که گرد و دلیر و جهانجوی بود. فردوسی
مهره دارنده. صیقلی کرده و جلا داده. (ناظم الاطباء). رجوع به مهره در این معنی شود، که مهره داشته باشد. دارندۀ مهره: بسته چو حقه دهن مهره دار راهگذر مانده یکی مهره وار. نظامی. ، جانور که ستون فقرات دارد: هم در او افعی گوزن آسا شده تریاقدار هم گوزنانش چو افعی مهره دار اندر قفا. خاقانی. رجوع به مهره داران شود
مهره دارنده. صیقلی کرده و جلا داده. (ناظم الاطباء). رجوع به مهره در این معنی شود، که مهره داشته باشد. دارندۀ مهره: بسته چو حقه دهن مهره دار راهگذر مانده یکی مهره وار. نظامی. ، جانور که ستون فقرات دارد: هم در او افعی گوزن آسا شده تریاقدار هم گوزنانش چو افعی مهره دار اندر قفا. خاقانی. رجوع به مهره داران شود
مجمر دارنده. مجمره گردان. آنکه مجمر به دست گیرد عطرآگین کردن مجلس را: صد و پنجاه مجمردار دلکش فکنده بویهای خوش در آتش. نظامی. و رجوع به مجمره گردان شود
مجمر دارنده. مجمره گردان. آنکه مجمر به دست گیرد عطرآگین کردن مجلس را: صد و پنجاه مجمردار دلکش فکنده بویهای خوش در آتش. نظامی. و رجوع به مجمره گردان شود
آنکه دارای مهره است ذی فقار. یا مهره داران. نام عام کلیه جانوران استخواندار جانورانی که دارای استخوان میباشد و بالمال صاحب تیره پشت (ستون فقرات) هستند استخوانداران ذی فقاران ذوفقاران
آنکه دارای مهره است ذی فقار. یا مهره داران. نام عام کلیه جانوران استخواندار جانورانی که دارای استخوان میباشد و بالمال صاحب تیره پشت (ستون فقرات) هستند استخوانداران ذی فقاران ذوفقاران